مهمترین کار دنیا
دارم شربت آبلیمو درست میکنم، با لیموی تازهی شیرازی. پارچ آب سرد را میگذارم در کنار ظرف شکر و شروع میکنم به قاشق قاشق شکر ریختن.
- یک چیزی بهت بگم…
نگاهم میکند، انگار شمردن زیرلبی تعداد قاشقهای شکر نظرش را جلب کرده است.
- هر کاری که انجام میدی، با نهایت توجه انجام بده و در حین انجام مهمترین کار دنیا فرضش کن.
دو لیمو را از وسط نصف میکنم و در آب میفشارمشان. سعی میکنم که پرهها را با کارد بگیرم و در مایعی که فعلا نه آب و نه شربت بریزم، حیفم میآید که ذرهای از این طعم و بوی عالی هدر رود. احساس میکنم کارد برای حلقه کردن ظریف لیموی سوم به اندازهی کافی تیز نیست.
- در تاثیر جزئیات بر کل کار دقت کن، جزییات هستند که به کار شکل و شخصیت میدهند.
کارد را با مصقل تیز و شروع میکنم به نازک حلقهکردن آخرین لیمو برای ریختن در پارچ. حلقههای معلق در آب شکل شربت را قشنگ میکند و تلخی و عطر پوست لیمو هم خوب است که باشد. احساس میکنم با شنیدن این حرفها نتیجه گرفته که عقل چندان سالمی ندارم.
- در انجامدادن بهترین کار سعیات را بکن. نتیجه هر چه باشد، ماجور خواهی بود.
قاشقی از شربت میچشم و مقداری شکر اضافه میکنم، با محاسبهی ذهنی کمشدن شیرینی بعد از آب شدن یخ. به پارچ از کنار نگاهی میکنم و باز هم یخاضافه میکنم تا عاقبت از ترکیب کلی راضی شوم.
بعدش تازه یادم میفته که ..اخ اخ .. من روزه ام!!
موضوعات مرتبط: خاطرات، ،
برچسبها: مهمترین کار دنیا ,